جدول جو
جدول جو

معنی پهن سینه - جستجوی لغت در جدول جو

پهن سینه
(پَ نَ / نِ)
دارای سینۀ گشاده و فراخ. دارای صدری عریض
لغت نامه دهخدا
پهن سینه
دارای سینه گشاده و فراخ دارای صدری عریض
تصویری از پهن سینه
تصویر پهن سینه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش سینه
تصویر پیش سینه
قسمت جلو لباس که روی سینه قرار می گیرد، تکۀ پارچه که از زیر گلو تا روی سینۀ طفل بسته می شود، آن قسمت از گوشت که از سینۀ گاو یا گوسفند بریده شود
فرهنگ فارسی عمید
(پَ نَ / نِ)
دارای شانۀ پهن. پهن دوش. دارای کتفی عریض: کتف، پهن شانه گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
که بینی پهن دارد. که بینی پخت دارد. افطس. (زمخشری). افطح. (از منتهی الارب). فطاء. افطّ. (منتهی الارب). اخثم. (از منتهی الارب) : مردمانش (مردمان خمدان مستقر فغفور چین) گردرویند و پهن بینی. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
قسمت قدامی پیراهن جدا آهارزده. پارچۀ آهاردار ضخیمی که جدا بر پیراهن گذارند. قسمتی از پارچه که پیش پیراهن را سازد، قطعۀ پارچه ای که اطفال روی سینه قرار دهند، از زیر گلو بپائین فروهشته تا جامه از آلودگی بر کنار ماند. پیشبند، قسمتی از گوشت جلوی سینۀ گوسفند و گاو و غیره
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ نَ/ نِ)
سمن بر. (ناظم الاطباء) :
او سمن سینه و نوشین لب و شیرین سخن است
مشتری عارض و خورشیدرخ و زهره لقاست.
فرخی.
چون سمن سینه زین سخن پرداخت
شه در آغوش خویش جایش ساخت.
نظامی.
زنان سمن سینۀ سیم ساق
بهر کار با او کنند اتفاق.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پهن شانه
تصویر پهن شانه
دارای شانه پهن دارای کتفی عریض پهن دوش: کتف پهن شانه گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دارای بینی پهن است کسی که بینی پخت دارد افطس: مردمانش (مردمان خمدان مستقر فغفور چین) گرد رویند و پهن بینی
فرهنگ لغت هوشیار
قسمت قدامی پیراهن که جدا آهار زده باشند، قطعه پارچه ای که اطفال روی سینه قرار دهند. از گلو بپایین فرو هشته تا جامه از آلودگی بر کنار ماند، قسمتی از گوشت جلو سینه و گوسفند و گاو و غیره. یا جیب پیش سینه. جیبی که در جامه وسط سینه تعبیه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمن سینه
تصویر سمن سینه
کسی که دارای سینه ای چون سمن است سپید تن
فرهنگ لغت هوشیار